شش تکنیک مخوف تروریست های سازمانی:
آیا شما یک تروریست سازمانی هستید؟ تروریست های سازمانی کسانی هستند که خلاقیت و نوآوری را در سازمان می کشند. چگونه؟ آن ها اجازه نمی دهند که ایده های خلاقانه پرورش پیدا کنند، مطرح و عملیاتی شوند. آنان به افرادی که ایده می دهند مشکوک هستند که هدفشان چیست؟ نکند می خواهند جای آنان را تصاحب کنند؟
تروریست ها نه لباس ویژه ای می پوشند. نه قیافه خشنی دارند. نه سیگار برگ می کشند و نه در اتاق های تاریک جلسات ویژه برگزار می کنند. تروریست ها همه جا هستند حتی در بین کسانی که این مطلب را می خوانند. بله! من و شما نیز می توانیم تروریست سازمانی باشیم.
در ادامه شش تکنیک کشتن بدون خونریزی تروریست های سازمانی را بخوانید:
1. تکنیک این که تکراری است: هرگاه ایده ای جدید مطرح شد می گویند این ایده تکراری است و کسی قبلا ایده مشابهی را ارائه کرده است!
2. تکنیک چرا قبلا نه: اگر معلوم شد که هیچکس قبلا چنین ایده ای نداده می گویند حتما دلیلی داشته که هیچ کس چنین ایده ای نداده.
3. تکنیک تعویق: در مورد ایده تصمیم گیری نمی کنند. می گذارند ایده دهنده خسته شود.
4. تکنیک تصاحب: هر ایده ی جدیدی ارائه شد، خود را تنها سخنگوی آن ایده مطرح می کنند و اجازه نمیدهند کس دیگری بجز آنان درباره آن ایده حرف بزند!
5. تکنیک نخود سیاه: کارکنان خوشفکر و خلاق را درگیر تهیه طرح های با جزییات می کنند که دست کم شش ماه تهیه آن طرح طول بکشد. تاکید می کنند که همه فرم های موجود در جریان کاری باید با دقت و جامعیت تکمیل شود و توسط تمامی مدیران تایید و امضا شود.
6. تکنیک فیلتر: تمام نظرات منفی را عینا منتقل می کنند. هیچ کدام از نظرات مثبت را به ایده دهنده منتقل نمی کنند
شیوه رفتاری افراد تأثیر گذار:
۱- بیشتر از آن که سخن بگویند ، می شنوند .
۲- صرف نظر از افراد به دیدگاه هایشان خوب گوش می دهند .
۳- در هنگام ارتباط خود را مشغول حاشیه و لوازم شخصی نمی کنند .
۴- به جای تمرکز بر چیزهایی که به دست می آورند به چیزهایی که برای دیگران می توانند فراهم کنند فکر می کنند .
۵- به گونه افراد از خود راضی که خود را مهم می پندارند عمل نمی کنند .
۶- مردمان دیگر را مهم می دانند چون می توان از آنان آموخت .
۷- نقاط مثبت دیگران را می بینند و آن را تقدیر می کنند .
۸- در انتخاب کلماتی که به کار می برند دقت می کنند .
۹- بر نقاط ضعف دیگران تمرکز و پافشاری نمی کنند .
۱۰- نقاط ضعف خود را با گشاده رویی می پذیرند .
داستانی کاملا متفاوت از یک مرد خوشبخت
همه ما عادت داریم که زندگی میلیاردرها را بخوانیم و در دل خود آرزو کنیم که جای آن ها باشیم. اما این بار داستانی متفاوت برای شما دارم:
تارمیندرا یک بقالی دربوستون دارد. پانزده سال پیش، از یکی از فقیرترین روستاهای هند و با طی کردن هفت خوان رستم و خوش شانسی تونسته به آمریکا مهاجرت کنه. تا بیست و پنجسالگی مثل بقیه همروستاییهاش فقط روزی یک وعده غذا میخورده و بعضی روزها هیچ. کل هزینه خانوار پنجنفریشان روزی یک دلار بوده. یک دست لباس بیشتر نداشته و وقتی از شدت عرق هر روز لباسش رو میشسته باید برهنه منتظر خشکشدنش میشده. سواد هم نداشته. از بیست و پنجسالگی که بدون حتی صد دلار پول به آمریکا آمده، روزی پانزده ساعت کار کرده، باسواد شده و با پادویی، صرفهجویی، پسانداز و اراده ای که داشته این مغازه رو دست و پا کرده و یکتنه ادارهاش میکنه.
از هشت صبح تا هشت شب سوپریاش رو یکنفره میگردونه و از هشت تا دوازده شب هم رانندگی می کنه. تعطیلات هم نداره. چهارپنجم کل درآمدش رو هر ماه برای خانواده و همروستاییهایش میفرسته. برادرش رو در گجرات مسوول یک خیریه کرده و فقط از محل پولی که شخصا برای این خیریه میفرسته تا امروز برای ده روستا هزینه لولهکشی آب تامین کرده، برای کل اهالی روستایش تخت خریده و سرپناه ساخته، همه دخترهای روستا رو بورسیه تحصیلی کرده که به مدرسه بروند، مخارج پوشاک و خوراک دو وعده در روز کل خانواده و اهالی روستا رو پوشش میده و به مهاجرت ده نفر از اهالی روستایشان به آمریکا و اروپا هم کمک کرده. همه یکتنه!
علیرغم فشار کار، خنده از لبش نمیافته، در حین رسیدگی به مغازه و مشتریها، پای لپتاپ دستهدومی که گرفته کتاب میخونه، فیلم میبینه و در کلاسهای آنلاین تجارت و زبان و علایق دیگهاش شرکت میکنه. اشراف خوبی بر اخبار سیاسی و اقتصادی جهان داره و هر بار که ازش خرید میکنم اسم فیلمی که شب قبل دیدهام رو میپرسه و دفعه بعد که میرم نقدش میکنه. عمیقا راضیه و بلده چطور دوست باحال و خوشمشربی باشه. بهش میگم اگر دو برابر ازت خرید کنم حاضر میشی هفتهای دو ساعت بیشتر استراحت یا ورزش کنی؟ میگه دلم نمیاد چون میدونم با یک ساعت کار بیشتر حدود پنجاه دلار بیشتر درمیآورم و با این پنجاه دلار هزینه یک ماه خوراک یه خانوار فقیر در گجرات رو میتونم بدم و کوفتم میشه اگه یه ساعت راحتی خودم رو به یک ماه سیری اونها ترجیح بدم. این ویژگیاش رو خیلی دوست دارم که ماهره در اینکه هم خودش، علیرغم همه فشارها، زندگی خوش و رضایتبخشی داشته باشه و هم تقریبا تماموقت نیکی کنه و و زندگی دهها نفر رو به نحو معناداری خوشتر و رضایتبخشتر. نه تحصیلات رسمی داره، نه روابط ویژه و نه سرمایه اقتصادی زیادی، اما هم خودش از زندگیاش عمیقا راضیه و هم یکتنه زندگی اهالی یک روستا رو به مراتب بهتر کرده.
آرزوش اینه که اینقدر در درس و تجارت پیشرفت کنه که بتونه هزینه لولهکشی آب، بورسیه مدرسه دختران، شغلیابی و دو وعده غذای همه اهالی روستاهای فقیر منطقه شون رو تامین کنه.
🔎⭕️تحلیل راهبردی:
خوشبختی گمشده ماست و متاسفانه ما زمانی زندگی می کنیم که می شود آن را امپراطوری پول نامید. امپراطوری ای که در سراسر جهان گسترده شده و در عمق جان آدم ها ریشه دوانده. به همین خاطر ما خوشبختی را از دریچه پول می بینیم. به همین خاطر هم هست که فهرست میلیاردها برای ما جذاب است. فهرست شرکت های میلیاردی را مرور می کنیم و ... اما وقتی امروز داستان این جوان را خواندم. تلنگری بزرگ بود! باید به خودم وقت دهم و کمی فکر کنم. باید دوباره خوشبختی، اراده، هدف و ... را تعریف کنم. زندگی او با تمام مشقتش حسرت برانگیز است. لذت بردن از زندگی آنقدرها هم سخت نیست. گاهی اوقات فقط با تغییر هدف و نه شرایط می شود خوشبختی را تصاحب کرد. من جای خدا نیستم اما فکر می کنم خداوند این انسان را دوست دارد و چه سعادتمندی از این بالاتر که محبوب خدا